در ستایش دیپلماسی
آیا ایران که در ادبیات علم سیاست از آن بهعنوان کشوری در حال توسعه، شرقی و کهن یاد میشود، دارای الگوهای مشخص، قاعدهمند، قابل بررسی و پیشبینیپذیر در محیط بینالملل است، به نحوی که بتوان آنها را در مطالعات سیاست خارجی مورد تحلیل قرار داد؟ کتاب تازه روحالله اسلامی، عضو هیاتعلمی گروه علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد، با عنوان «ارزیابی الگوهای سیاست خارجی ایران بین دو انقلاب»، درصدد یافتن پاسخهایی مطمئن و عینی برای این پرسش است. در این کتاب الگوهای سیاست خارجی ایران بین دو انقلاب مورد تحلیل قرار میگیرد. این الگوها اغلب در دیالکتیکی میان آرمانگرایی موجود در هستیشناسی ایرانی و واقعگرایی مترتب بر فضای بینالملل در نوسان است. در فصل چارچوب تئوریک جهانبینی نوستالژیکوار ایرانیان،که گونهای از سازههای جمعی ذهنی آنها است، مورد تحلیل قرار میگیرد. بعد از آن، علمستیزی و رویکرد ضدتحصلگرایی در بعد معرفتشناسی ایرانیان بررسی میشود. برآیند این دو، غیبت بزرگی است که آن را در اصلیترین پارادایم سیاست خارجی؛ یعنی واقعگرایی به واکاوی میکشاند. برای اثبات فرضیه پژوهش الگوی سیاست خارجی ایران بین دو انقلاب با اسناد وزارت امور خارجه ارزیابی میشوند تا نشان داده شود گذشتهگرایی بهخصوص با ناخودآگاههای تمدن ایران باستان و پوشش عرفانی، معرفتی بهشدت علمستیز، ضدواقعیت را شکل داده است که اغلب الگوهای سیاست خارجی ایران را با چاشنی آرمانهایی بدون پشتوانه و ضمانت اجرا همراه کرده است. البته دیالکتیک میان دو فضای مختلف اغلب خلاقیتهای امتیازآوری نیز برای ایران شکل داده است که دستگاه وزارت امور خارجه در طراحی، اجرا و حتی ارزیابی این الگوها بسیار پیشرو و کارآمد بوده است.
در کتاب نتیجهگیری شده است با پرسشهای مشابهی که از الگوهای سیاست خارجی پرسیده میشود به راحتی میتوان به ارزیابی آنها پرداخت. ایرانیان هرگاه امور سیاست خارجی را به دستگاه وزارت امور خارجه سپردهاند و از کارشناسان باتجربه و متخصص این نهاد استفاده کردهاند، توانستهاند بحرانهای بینالمللی را حلوفصل کنند در حالی که ابزاری و تشریفاتی کردن وزارت امور خارجه منافع ملی کشور را از بین برده است. با پرسیدن اینکه شرایط داخلی و خارجی چه بوده است؟ نخبگان اصلی و نهادهای تصمیمگیر کدام بودهاند؟ سیاست اعلامی چه بود و نتیجه اولیهاش بر چه اساسی است؟ کدام بحران قرار بود حل شود و کشورهای حامی و دشمن کدام بودهاند؟ میتوان شش الگوی سیاست خارجی ایران را ارزیابی کرد. با کنار هم قرار دادن این پرسشها و جوابهای آن، کاملا پدیدار نوستالژی ایرانی که گونهای از تفکر قیاسی و هنجاری را داراست به دست میآید. در شش الگوی مورد نظر، تنها الگوی موازنه قوا قوام در سالهای 1320 تا 1326 توانست بر سازه ذهنی آرمانگرای ایرانی غلبه کند. در سایر الگوها سازههای ملی و مذهبی به صورت مفهومی فارغ از واقعیات و نظریههای دقیق توسط هرم سیاستگذاری وارد مراحل طراحی و اجرای بدون ارزیابی میشوند و در نتیجه منافع ملی کشور را به خطر انداخته و هزینههای بالایی برای مردم و کشور به دنبال دارند.