بازنمایی، کلید واژه فهم دیپلماسی نفتی
http://www.asrekimyagari.com/asrkimiagari/News.aspx?NID=2402
علم اقتصاد از جمله رشتههایی در علوم انسانی است که توانسته است به نسبت سایر شاخههای دانش انسانی، زبانی ریاضی گونه برای خود تدارک ببیند. زبان ریاضیات با توجه به قصدیت شاخص سازیهای قابل آزمایش و استنادهای استاندارد توانایی جلب جهان زیست بین الاذهانی محققان را پیدا میکند. با توجه به اینکه زبان نوعی قدرت محسوب میشود، چتر حمایتی روایت ریاضی گرای اقتصاد در برج افلاطونی خویش با فرمولها و قواعد اثبات پذیر سعی در حل مشکلات جامعه انسانی مینماید. بخشی از صنعت نفت به گرایش علم اقتصاد نزدیک میشود، آنجا که سر و کار را حسابرسی، خرید و فروش، سود و زیان، تجارت و مباحث بازار برمیگردد. به اعتقاد عالمان گرایش اقتصاد، هیچ مشکلی با توجه به عرضه و تقاضا و ساختار بازار اقتصاد برای خرید و فروش و حتی چینش سیاست گذاریهای توسعه در کشور وجود ندارد. کشورهای صاحب نفت با توجه به مزیت خدادادی و رانت طبیعی که در اختیار دارند به راحتی میتوانند به سمت توسعه حرکت کنند و حداقل اینکه شهروندان آنها در رفاه و آرامش نسبی زندگی کنند به نحوی که دغدغه معاش را نداشته باشند. اما مشکل آنجا شروع میشود که فرمولهای علم اقتصاد با همه کارآمدی و دقیق بودن، زمانی که با متغیرهای قدرت مواجه میشوند، سمت و سوهای بسیار متفاوتی به خود میگیرند به گونهای که پیشبینی، کنترل و فرمول سازی روندهای اقتصادی خارج از دسترس قرار میگیرد. در تجارت بین الملل و به خصوص موضوعات پیرامون صنعت نفت متغیرهای ملی و فراملی بسیاری تعیین کننده است که با توجه به گره خوردن این متغیرها با دنیای سیاست جا را برای گونهای دیگر از تحلیلهای منجر به نتیجه مطلوب باز میکند.
در زمانی که قصدیتهای انسانی با توجه به بهبود وضعیت و جایگاه بازیگران مطرح شود منافع در پوشش روایتهای هویت بخشی قرار میگیرد که بدون در نظر گرفتن مبحث قدرت در علم سیاست، خط و مشی گذاری برای صنعت نفت امکان پذیر نیست. گروههای فشار، احزاب، اصناف، نخبگان، کشورهای ریز منطقهای و قدرتهای منطقهای و بین الملل همه بازیگرانی هستند که سعی میکنند کنشهای آبرومندانه و در عین حال قدرتمندی برای بدست آوردن منفعت و حفظ و ارتقا جایگاهشان انجام دهند. سیاست دقیقا در تقابل، درگیری و شیوههای زد و خورد منافع انسانی به وجود میآید. بر این اساس پیدا کردن خیر مشترک جماعتهای انسانی و حاکم کردن ارادههای فضیلت مند عمومی بر مبنای مصلحت عموم، وظیفه دانش و کنش سیاسی است. در اینجا است که اخلاق و عمل وارد میدان میشود و به همین دلیل در مقایسه با اقتصاد، سیاست دانشی است که بر قضاوت و داوریهای متکثر بنا نهاده شده است. قدرت در همه سطوح جامعه پراکنده شده است، به نحوی که مقاومت و سازندگی درون جوامع را تضمین میکند. بنابراین صنعت نفت علاوه بر اقتصاد و علوم فنی دقیق نیاز به دانش و کنش سیاسی دارد که بتواند جهت دهیهای عمومی را پیچیده تر و کامل تر ترسیم کند. سیاست ذات و کنه روابط انسانی را به صورت عریان و آشکاری بر ملا میکند، ذاتی که در آن میل سیری ناپذیری جهت تصرف و ارتقا جایگاهها همیشه بازیگران را به کنشهای محافظه کار، اصلاحی یا انقلابی سوق میدهد.
با تحلیل مقدماتی میتوان به موضوعی به نام دیپلماسی نفتی رسید جایی که سیاست به کمک اقتصاد و علوم دقیقه فنی میآید و راه را برای گشودن کور گرههای ناشیانه و تا حدی ناخودآگاهی بشر باز میکند. تولید، توزیع، فروش و بهرهبرداری مطلوب از نفت به نحو نسبتا مطلوب امکان پذیر نیست مگر اینکه به طور جدی دیپلماسی نفتی که نزدیکی بسیاری به عرصه سیاست دارد، در تمرکز قرار گیرد. دیپلماسی نفتی کنشهای سیاسی همه بازیگران را رصد میکند و تا حدی با اتکا به فن و هنر عملی دیپلماتیک کنشگران بهترین
راهحلها را برای فائق آمدن بر مشکلات پیشنهاد میکند. دیپلماسی نفتی با محوریت قرار دادن سیاست، گویای این مطلب است که بدون توجه به قدرت و مناسبات ناخودآگاهی بشر که نتیجه بین الاذهانی پیچیدهای از روایتهای متکثر را شکل میدهد نمیتوان صنعت نفت را به سمت دلبخواهانهای که رضایت شهروندان را در پی داشته باشد سوق داد. سیاست عرصهای کاملا بازنمایی شده است و آنچه در واقعیت صورت میگیرد تنها در پرتو عینکهای جمعی در سلسله مراتب قدرت سامان دهی میشود.
یکی از الزامات دیپلماسی نفتی تاکید بر بازنمایی و جدی گرفتن بازتاب رخدادها در رسانهها یعنی واسطهای میان انسان و واقعیت است. دیپلماسی نفتی اگر تنها به خرید و فروش تکنولوژی و حساب و کتابهای اقتصادی و محاسبات فنی محدود شود حتی اگر همه تکنیکها را به خوبی اجرا کند در نهایت به علت نداشتن استراتژی مناسب عرصه را واگذار خواهد کرد. به طور ملموس این مورد را میتوان در دیپلماسی نفتی ایران در ارتباط با چین و هند و همینطور کشورهای عربی مشاهده کرد به گونهای که با وجود همه محاسبات فنی و اقتصادی، ایران حوزههای مشترک نفت و گاز را به راحتی از دست داده است، قراردادهای نفت و گاز زیر قیمت جهانی منعقد کرده، حتی خطوط صدور نفت و گاز خام نیز با آنکه زیر قیمت و با مشوقهای فراوان است به نتیجه نمیرسد و با همه امتیاز دادن و هزینه کردنهای رانتی و بی حساب و کتاب که تبعات جامعه شناسی و روان شناسی مخربی بر شهروندان ایرانی داشته است، میتوان به راحتی نمره منفی به دیپلماسی نفتی ایران طی سالهای گذشته داد.
حال اضافه کنید عصر اطلاعات و الزامات ساختاری مربوط به آن را که با توجه به تصاویر بسیار منفیای که از ایران در خارج بازنمایی شده است عملا دیپلماسی نفتی ایران در گوشهای کاملا زمین گیر شده است. دیپلماسی نفتی به هیچ عنوان دلالی و بخشی عمل کردن نیست بلکه پیوند فراوانی با دیپلماسی عمومی در شاکلههای سیاست گذاری بر اساس مدلهای کارکردگرایی دارد.
به طور خلاصه برای برون رفت از جریانهای خط و مشی گذاری فنی و ریاضی گونهای که پدیدههای انسانی از جمله دیپلماسی نفتی را هدایت میکند، نیاز به چرخشی اساسی با توجه به روش شناسی و پدیدارهای رایج علم سیاست، بدیهی است. یکی از موضوعات گره خورده جهت این چرخش توجه به مبحث بازنمایی محسوب میشود. بازنمایی، جدی ترین فلسفه معرفت شناسی در توضیح رفتار کنش گرانی است که به دنبال حداکثر کردن سود و کاهش زیان هستند. بازنمایی اعتقاد دارد رخدادها به خودی خود نه وجود دارد و نه اهمیت بلکه آنچه آنها را دارای بار ارزشی در جوامع انسانی میسازد قلمروهایی از روایتهای ناخودآگاهی است که ریشه در رسانههای مختلف دارد. رسانه قلمرویی وسیع از گونههای شفاهی، کتبی، سایبری و تصویری را در بر دارد. در صورت اهمیت دادن به تصاویر و هویتهای برساخته شده منفی که از ایران ساخته شده است و خنثی کردن و تبدیل کردن آنها به وجوه کارآمد میتوان شاهد زنده شدن دیپلماسی نفتی در ایران بود. بازنمایی، کلید واژه فهم دیپلماسی نفتی ایران است که در صورتهای دیپلماسی عمومی، خود را متبلور میسازد.
دیپلماسی نفتی کنشهای سیاسی همه بازیگران را رصد میکند و تا حدی با اتکا به فن و هنر عملی دیپلماتیک کنشگران بهترین
راهحلها را برای فائق آمدن بر مشکلات پیشنهاد میکند